کاملا مستقل
محمدصدرای گل من،فسقلی بیست و شش ماهه من،آنچنان حس استقلال خواهی داره که علاوه بر اینکه در اکثر موارد تحسین و تشویق منو بر می انگیزه، بعضی وقتا دلم میخواد یه لقمه اش کنم.
پسر کوچولوی من،خودش باید لباساشو بپوشه(تا حدی که حتی زیپ کاپشنشم خودش باید ببنده)،خودش باید لباساشو در بیاره،خودش باید سفره مخصوصشو آماده کنه،خودش باید غذاشو بخوره(یعنی اگر حواسش نباشه و من یه قاشق غذا بذارم دهنش،تا متوجه میشه ،اون غذا رو میریزه بیرون،خودش دوباره شروع میکنه به خوردن) خودش باید پاکت خوراکیاشو باز کنه،خودش باید رختخوابشو مرتب کنه،خودش باید سوار ماشین بشه و به سختی این کارو میکنه و وقتی که پیاده میشه حتما خودش باید در ماشینو ببنده،و...
البته شاید هم به خاطر اینکه وقتی امیرعباس به این سن و سال بود به ندرت از این حرکات ازش میدیدم(که البته تقصیر خودمم بود که همه کاراشو انجام می دادم)الان اینقدر این کارهای محمدصدرا برام جالبه.(هر چند زیادشنیده بودم که بچه های دوم به بعد بچه های مستقل و خودکاری هستن.و کاملا به این رسیدم)