لغت نامه محمد صدرا 2
گوشه ای از شیرین زبانیهای محمد صدرای دو سال و پنج ماهه ما ؛
امی یَباس؛ امیر عباس
خالت خوبه؛ حالت خوبه
مَحَمَ صَدا؛ محمد صدرا
هَسایه؛ همسایه
تیمیزون؛ تلویزیون
کامیو مت؛ کامپیوتر
گذا؛ غذا
ایبان؛لیوان
دفبَل؛ دفتر
مَماس؛ نماز
بَمامه کودک؛ برنامه کودک
زولاب؛ جوراب
گیشی، قیچی
ببینیس؛ بنویس
داسُک؛ قاشق
سنگال؛ چنگال
گنجه اَرَنگی؛ گوجه فرنگی
کشف؛ کفش
دوشَگه؛ دوچرخه
سادُر؛ چادر
مُلب؛ مبل
دَسَنگ؛ قشنگ
شیل؛ شیر
دالو؛ دارو
سطگل آشگال؛ سطل آشغال
کُنبُلُل؛ کنترل
علوسک؛ عروسک
دَثیف؛ کثیف
اوشگل؛ خوشگل
مسباک؛ مسواک
گولبابه؛ قورباغه
توشولو؛ کوچولو
مبال؛ موبایل
کاشمَن؛ کاپشن
شال گَگَن؛ شال گردن
کامیمت؛ کابینت
و...
..........................................................................
گاهی وقتها که محمد صدرا علیرغم تمام تلاشی که میکند موفق به انجام کاری که میخواهد نمیشود(مثلا دستش به چیزی که میخواهد بردارد نمیرسد ،یا نمیتواند وسیله سنگینی را بلند کند، یا نمیتواند قطعات اسباب بازیهایش را از هم جدا کند و...) با نا امیدی و حالت اسمتداد میگوید: نیمیتونم آخه من سنگینم...
.............
اگر از محمد صدرا بخواهیم برایمان چیزی بیاورد یا کاری بکند و او اصلا حال و حوصله نداشته باشد،هر جاییکه باشد،همانجا روی زمین دراز میکشد و میگوید: من چسبیدم...
.............
چند روز پیش که دو برادر مشغول تفنگ بازی بودن،محمد صدرا به سرعت پشت مبل قایم شد تا کمین بگیرد اما بلافاصله سرش را بیرون آورد و به امیر عباس گفت: من گم شدم ، تو هم برو گم شو وگرنه بهت شلیک میکنم.(پسر کوچولومون منظورش از گم شدن همون قایم شدن بوده)
............